من میلاد اسلامیزاد هستم و چیزی حدود ۱۰ ساله که تو فضای آیتی و استارتاپی مشغول بکارم. به حوزههای مختلف سَرَک کشیدم و مسئولیتهای مختلفی رو تجربه کردم که عموما حول بازاریابی، محتوا و روابط عمومی بودند. پیش از این تجربهی مدیریت روابط عمومی اسنپ، مدیریت بازاریابی فیلمنت و مدیریت بازاریابی نوار را در کارنامه داشتم و حال به عنوان مدیرعامل، تمرکز بیشتری بر نویسش دارم. علاوه بر همهی اینها، دو کنفرانس بازاریابی دیجیتال و بازاریابی محتوایی را هم مدیریت و برگزار میکنم.
من کمتر کار پروژهای کردم و بیشتر نقش مشاور و یا طراح را به عهده داشتم. در واقع، درگیری عملیاتی را کمتر پذیرفتم. با اینحال، مجموعهی پروژههایی که در حوزهی روابط عمومی، بازاریابی پارتیزانی و بازاریابی محتوایی در اسنپ داشتیم، عموما نوآور بودند و پر از تجربه.
جواب یکخطی: چون «برنامهریز بازاریابی محتوا» که اصول را بداند، کم و سخت پیدا میشود.
جواب مفصل: بازاریابی محتوایی نظیر سایر مشتقات بازاریابی دیجیتال، نوظهور است و آدمهای کمی در آن تجربهی اجرایی قابل قبول و دانش بهروز دارند. از طرفی، سرعت رشد تقاضا به قدریست که کاربلدهای این فضا به قدر کفایت درگیر کار و پروژههایشان هستند که زمان و امکان برای ارائهی خدمات به سایرین نداشته باشند. نظیر هر بازار دیگری، وقتی عرضه و تقاضا برابری نکند، کیفیت تنزل مییابد. من عمیقا معتقدم که هرروز شرکتهای بیشتری علاقه و الزام مییابند که این حوزه را جدی دنبال کنند، اما در پیدا کردن نفرات مستعد و توانمند موفق نیستند.
بسته به اینکه تعبیر شما از برنامهریزی «تدوین استراتژی» باشد یا «تهیهی برنامهی اجرایی»، و بسته به اینکه دربارهی چه سازمانی (اندازه، صنعت و موقعیت در بازار) صحبت کنیم، پاسخ متفاوت است. اما به طور کلی، برنامهریزی را مشتقی از استراتژی میدانم، و استراتژی بازاریابی محتوایی بدون در اختیار داشتن استراژی بازاریابی میسر نیست. روند تدوین استراژی محتوایی با مطالعه و مبنا قرار دادن استراتژی بازاریابی آغاز، و با تدوین پرسونا و تحلیل رقبا و بخشبندی مخاطبین و برنامهریزی رسانه و… ادامه مییابد.
تدوین استراتژی، عنوانی پرطمطراق و دلفریب است و عموما خوانشی که از این فرایند در ذهن مشتری است، با آنچه به واقع و در عمل به آن نیاز دارد برابری نمیکند. من عموما به مشتریهای نویسش پیشنهاد میکنم استراتژی محتوایی را نه یک «آرمان» که یک «هدف» قلمداد کنند. قطعا به لفظ و فلسفهی استراتژی خیانت میکنم، اما با کوچک و محدود کردنش، اجرایی بودنش تضمین میشود.
برای ایمیل مارکتینگ با پلفترمهای میلچیمپ، میلرلایت و سندگرید کار کردم که به تقریب، امکانهای یکسان و مکفی دارند. از فیچرهای مختلف هاب اسپات استفاده کرده و میکنم که به نظرم اگر مشکلات تحریم نبود، کسبوکارها را از بسیاری سرویسهای دیگر بینیاز میکرد. تجربهی خوشایندی هم از کار با Braze دارم که متاسفانه باز هم تحریم جلودار ادامهش شد. Moz هم که دیگر هیچ!
اما همهی اینها گرانند و دسترسی و استفادهی جامع از آنها چندان بی دردسر نیست. برای همین، سعی کردهام (به اجبار) با حداقل ابزارها درگیر باشم و عموما برای برنامهریزی و سنجش از گوگل آنالیتیکس استفاده میکنم، و برای اتومات کردن فرایندها هم، سیستمهای سادهای را دولوپ میکنیم. از اینکه مجبور بودیم که گاها چرخ را اختراع دوباره کنیم، عمیقا شرمسارم!
نوینهاب برای برنامه ریزی شبکههای اجتماعی کمنظیر است و تنها سرویسیست که در رقابت با سرویسهای مشابه خارجی هم حرفی برای گفتن دارد. رایچت هم سرویس درستی را توسعه داده و امید که با سرعت بیشتری، امکاناتش را افزایش دهد. کمی با سگمنتینو کار کردم که نمونهی کمنظیری برای مارکتینگ اتومیشن است.
اما دروغ چرا، عموما ترجیحم به استفاده از سرویسهای غیربومیست.
من خودم مستمر بلاگ CMI را میخوانم و مقالات hubspot و contetnly
طبیعتا هرچه شرایط اقتصادی سختتر شود، گرایش شرکتهای سنتی در صنایع مادر به شاخههای مختلف بازاریابی دیجیتال بیشتر میشود. بیلبوردها و TVCهای پرهزینه و بی خاصیت، نقش کمتری مییابند و بازاریابی دیجیتالِ ارزانتر و قابل اندازهگیری اهمیت بیشتری پیدا میکند. هرچند به نظرم جمع بودجهی شرکتها برای پرموشن در سال جاری کمتر از سال پیش خواهد بود، اما به طور قطع سهم دیجیتال بیشتر از همیشه است. با وجود محدودیتهای تحریم و نرخ دلار، استفاده از نتورکها و ابزارهای خارجی محدودتر خواهد شد و بدبختانه، این فرصتی برای شرکتهای داخلی ایجاد میکند. به نظرم، رقابت سختتر از همیشه میشود که این بهترین و تنها خبر خوب موجود است.